راز خوشبختی زوج خوشبخت!
*حتما بخونیدش*
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.
تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا راز خوشبختی شون رو بفهمند.
سر راهمون اون اسب ناگهان
پرید و همسرم رو به زمین انداخت . همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :”این بار اولت بود” دوباره سوار
اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی
با آرامش به اسب انداخت و گفت:”این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم. وقتی که اسب
برای سومین بار همسرم رو انداخت، همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و به
اسب شلیک کرد و اونو کشت.
سر همسرم داد کشیدم و گفتم:”چیکار کردی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیوانه شدی؟”
همسرم با خونسردی یه نگاهی
به من کرد و گفت:”این بار اولت بود ! 




