غم
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...
چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کــــو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...

بادِ بازیگوش، بادبادک را
بادبادک، دستِ کودک را
هر طرف می بُرد...
کودکی هایم با نخی نازک
به دستِ باد
آویزان!
"قیصر امین پور"

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شویلحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود!
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
"قیصر امین پور"

آن سان که برگ
- آن اتفاق زرد-
می افتد
افتاد
آن سان که مرگ
- آن اتفاق سرد-
می افتد
اما
او سبز بود و گرم
که افتاد...
"قیصر امین پور"

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویش تر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیش تر
"قیصر امین پور"