دوست...
آدم ها همه چیز را همین طور
حاضر و آماده از مغازه ها می خرند...
اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند،
آدم ها مانده اند بی دوست...!

آدم ها همه چیز را همین طور
حاضر و آماده از مغازه ها می خرند...
اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند،
آدم ها مانده اند بی دوست...!

گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...!
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست،
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...!
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد،
همه جا در نظر مردم دانا قفس است...!

یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را،
جز برای او و جز با او نمیخواهی...
من گمانم زندگی باید همین باشد!
زندگی شاید همین باشد:
یک فریب ساده و کوچک،
آن هم از دست عزیزی که برایت
هیچکس چون او گرامی نیست!
بی گمان باید همین باشد...

نه از رومم، نه از زنگم
همان بیــرنگ بیــرنگم...
بیا بگشای
در بگشــــای
دلتنگـــــــــــــــم

لانه ی مرغ خیال است
و زمین
خانه ی انسان...
آسمان با همه "باز" ی خالی ست
و زمین با همه "تنگی" ها پـــُر !!

با یک عصای چوبی هم می توان دوید
گر بالهای تفکر ما بازتر شود
گر آن درخت سیب خیالات ما
بین زمین و آسمان خدا بارور شود...
"محمد تقی اقدام"

رسیدن، آداب دارد...!
وقتی رسیدی باید بمانی،
باید بسازی،
باید مدام یادت باشد که چقدر زجر کشیدی تا رسیدی،
که آرزویت بوده برسی...
وقتی رسیدی،
باید حواست باشد تمام نشوی...!

هیچکس عصبانی نیست!
هیچکس سوار بر اسب نیست!
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید!
در بین این صدها پیکر تراشیده، حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد!
این ها اصالت ما هستند:
مهربانی، خوشرویی، قدرت، احترام، ادب، نجابت

گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم!
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه ی کوچکِ اندشه مان گل روید...!
"سهراب سپهری"

معنای زندگی
نهفته است در
لبخند پنهان پرندگان
به انسان هایی که
از آخرین تکه نانشان هم نمیگذرند...!

حُسن باران این است
که زمینی ست، ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید...
"مجتبی کاشانی"

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل
خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد...
"سید علی صالحی"


زلال باش...
پرندگان به برکه های آرام پناه می برند،
و انسان ها به دلهای پاک...
چون دل های پاک همچون برکه های آرام اند
و دیگران بدون هیچ وحشتی به آن ها اعتماد می کنند...

دیرگاهیست
بالهایمان را آویخته ایم به جا لباسی
عادت کرده ایم به زمیــن!
زمین جای گرم و نرمیست...
چه خیال اگر چشمهایمان را خواب
چه خیال اگر دل هایمان را آب برده است!

بادِ بازیگوش، بادبادک را
بادبادک، دستِ کودک را
هر طرف می بُرد...
کودکی هایم با نخی نازک
به دستِ باد
آویزان!
"قیصر امین پور"

روزگاریست در این شهر غریب
بین آدمهایی که زِ تنهاییِ خود می ترسند
وز پسِ آینه از دیدنِ خود میترسند،
من تو را پاک ترین یافته ام!
آن قدر پاک، که اگر آب نبود
من تو را "آب" صدا می کردم...!

" 7 آبان "
روز جهانی کوروش بزرگ، شاد باد...
زادگاه و تاریخ تولد هیچکس
در هیچ نقشه و تقویمی نیست...
چرا که آدمها هر لحظه
در تپش قلب کسانی که دوستشان دارند متولد می شوند!
"کوروش کبیــــر"

متن سنگ قبر کوروش بزرگ:
ای رهگذر
هر که هستی و از هرجا که بیایی
که میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسیها این دولت وسیع را بنا نهادم
پس به این خاک اندک که کالبد مرا در بر گرفته، رشک مبر...
شبهای مهتابی با این که تاریکند، روشن اند!!
و شبهای ابری با این که دلگیرند، دست و دلبازند!!
"چون در نهایت می بارند"
و وقتی که میبارند "سخاوتمندانه" می بارند!
برای همه "یکسان، "بدون چشم داشت" و "پاک"...


چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی...!
به تلنگری می شکند...!
به لحنی می سوزد...!
برای دلی می میرد...!
به نگاهی جان می گیرد...!
و به یادی می تپد...!

از یک شمــع
هزاران شمع می توانند روشنایی بگیرند،
بدون این که زندگی آن شمع کوتاه شود!
"شــادی با قسمت کردن هرگز کم نمی شود".

این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس
«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
"فریدون مشیری"

ما آدم معمولیا وقتی دلمون میگیره
میریم لب پنجره
با یه لیوان چایی خیره میشیم به دور دستا،
احساس آرامش می کنیم...
سلامتی ما معمولیا
که نه "آرزوی" کسی هستیم
و نه "آویزون" کسی...!

یک نگاهی به شمعدانی کنار پنجره ات بینداز
ببین چگونه زمانی که برگی
زرد و پژمرده از ساقه جدا می شود،
باز جوانه ی امیدی دیگر سر می زند!
و باز غنچه ای و باز شکوفاییِ گلی...
و باز امید
و باز امید
و باز امید...

با این که دنیا پر است از لبخندهایی که
پشتشان غرض و مرض است،
لبخندهایی هم وجود دارند
که یخت را آب می کنند!
کشفشان کن...

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد
ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه ی لطفش بنشینم
گفتا که علی نور بود سایه ندارد!
