دوستی
راستی;
"دوستی" چقدر می ارزد؟
قدر یک کوه طلا؟
یا که سنگی سرِ راه؟
چه تفاوت دارد!
کاش هر قدر که هست،
از تهِ دل باشد...

راستی;
"دوستی" چقدر می ارزد؟
قدر یک کوه طلا؟
یا که سنگی سرِ راه؟
چه تفاوت دارد!
کاش هر قدر که هست،
از تهِ دل باشد...

مسکینی دیدم که با کفش پاره،
شکر میکرد خدا را
گفتم که کفش پاره، شکر خدا ندارد!
گفتا یکی شکر می کرد
دیدم که پا ندارد!

رعد و برق، هارت و پورت است!
چیزی در دل ابر نیست;
جز اشک،
جز باران...

لیک هرگز نپسندیم به خویش،
که چو یک شکلکِ بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم!
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما باد...
"شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد !..."
"ژاله اصفهانی"

یک نفــــــر را کشـــــــــــف کند !
زیبایــــــــی هایش را بیـــــرون بکشــــــــد ...
تلخـــــــی هایش را صبر کند ...
آدمهـــــــــای امروز، دوســـــــــــت های کنســـــــروی می خواهند!
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیــــرین و مهربان
از تویــــش بپرد بیــــــرون!
و هی لبخنــــــــــد بزنــــــــد و بگـــــــــــوید:
"حـــــــق با تــــــــــوست"

که در نشیب دره...
سر به سنگ می زند...
رَونده باش...
امیدِ هیچ معجزی ز مرده نیست...
زنده باش...

نکند مهر تو با تقویم است!
نه...من ز تقویم دلت باخبرم...
همه ماهش، مهر است...
همه روزش احساس...
زنده باشی ای دوست...
عزتت افزون باد ♥

خانه ام هرجا بود،
کاش در فاصله ای دورتر از بانگ سیاست ها بود
کاش معنای سیاست این بود
که قفس ها را در آن حبس کنیم
تا نفس ها آزاد شوند
کسی از راه قفس نان نخورد
و کبوتر نفروشد به کسی...
"مجتبی کاشانی"

در لبخندی که به لب مینشانی
خدا با من است...خدا با توست
خدایمان را آشکار کنیم...

پس از مرگ به خاطر دروغ هایمان مجازات میشویم;
گفتند: خوبی؟
گفتیم: خوبیم!

"شعر احمدک" سروده ی مرحوم علی اصغر اصفهانی متخلص به "سلیم" می باشد
که آن را در سال 1334 در کرمان سروده اند.
این شعر فقر و غنا و تبعیض طبقاتی در جامعه را بخوبی بیان کرده که بسیار تامل برانگیز است.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ...
پیش به سوی ادامه مطلب
البته یه کم طولانیه ولی خیلی قشنگه ;)

دنیا قشنگ تر بود اگر
آدمها مثل سایه هایشان صاف و یکرنگ بودند!!
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
حال، باید دنبال یکی گشت که
نه آدم باشد...
نه انسان باشد...
نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجر نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید: "صاف و یکرنگ"

نه بهــار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستـان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابان ها خوش نیامد
پاییز، مهری دارد که بر دل هر خیابان مینشیند...

مادرم صبحی میگفت:
موسم دلگیریـست
من به او گفتم:
زندگانی سیبیـست،
گاز باید زد با پوست...
"سهراب سپهری"

عیــــــــــــد سعید قربان مبارکـــــــــــ♥ــــــــــ
عیدی که یادبود خاطره است
خاطره یک پدر و قصه یک پسر
عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است
عیدی که قصه ایثار اسماعیل است
♥ زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم ♥

تلفیقی از حقیقت و رویاست زندگی
همواره در نگاه تو پیداست زندگی
غمگین مباش از این که غریبیم و بی کسیم
غمگین مباش دوست، همین هاست زندگی
"جابر نریمانی"

گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایست
این سخن بیهوده نیست...
زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است
خنده ی شیرینِ فروردین
بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
"فریدون مشیری"


اغلب فکر میکنیم اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص!
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم
این هنر اوست نه ما!
"به یاد ماندنی بودن"
بسیار مهمتر از به یاد بودن است...

دیروز، امروز، فردا;
عمـــر
حکایت همین سه روز است...
دیـــروز
آمد و رفت...
فـــردا
همواره مجهول است...
با این حساب،
عمـــر
فقط یک روز است
و آن هم
همین امـــروز است!
"جواد زاهدی"

جنگل از ترس آدم ها
سر به دریا گذاشت
جزیره شد!
"میریام ابراهیمی"

گل باش که همنشین عطار شوی
زان پیش که همدم خس و خار شوی
زحمت متراش و مژده ی رحمت باش
پل باش به جای آن که دیوار شوی
بی پل، قدمی به انتهایی نرسد
آواز کسی به آشنایی نرسد
بی پل نه شکفتنی نه علمی، سخنی
بی پل که تمدنی به جایی نرسد
"مجتبی کاشانی"

که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنج ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی...
"مجتبی کاشانی"

این نکته را
وقتی که غنچه بودم، فهمیدم:
" تا لب به خنده وا نکنی،
گل نمی شوی! "
"علی محمد حق شناس"

ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
گر نکاری، گلِ من
علف هرز در آن می روید
زحمتِ کاشتنِ یک گل سرخ
کمتر از زحمتِ برداشتنِ هرزگیِ آن علف است...
"مجتبی کاشانی"

در میان هر سیب
دانه ی محدودی ست
در دل هر دانه، سیب ها نامحدود
چیستانی ست عجیب
دانه باشیم نه سیب
"مجتبی کاشانی"

رسم خوب ها همین است;
حرف آمدنشان شادت می کند،
و ماندنشان...
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته...
دلتنگشان می شوی!
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست!
اضطراب و هوسِ ديدن و ناديدن نيست!
زندگي خوردن و خوابيدن نيست!
زندگي جنبش جاري شدن است!
زندگي کوشش و راهي شدن است
از تماشاگهِ آغاز ِحيات، تا به جايي كه خدا مي داند...
"سهراب سپهری"

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین،
بگذار همانجـــا بماند
فقط از لابلای اشتباهاتت،
یک "تجربه" را بیرون بکش،
قاب کن و بزن به دیوار دلت...
